جدول جو
جدول جو

معنی غبن کشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

غبن کشیدن
متضرر شدن
تصویری از غبن کشیدن
تصویر غبن کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
غبن کشیدن
(دَبْ بَ / بِ وَ دَ)
زیان کشیدن. زیان بردن. ضرر بردن:
قلم بگیر و فزونی مجوی و غبن مکش
اگر به حکمت و علم اندر اهل پایگهی.
ناصرخسرو.
شادی که غبن میکشی و دم نمیزنی
در شهر این معامله با هر گدا رود.
ملا نظیری نیشابوری (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
غبن کشیدن
زیان بردن ضرر خوردن
تصویری از غبن کشیدن
تصویر غبن کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آب کشیدن
تصویر آب کشیدن
آب را با دلو از چاه بالا آوردن، بردن آب با ظرف از جایی به جایی، جامه یا پارچه ای را در آب شستن، چرک کردن زخم به سبب آلوده شدن با آب ناپاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیه کشیدن
تصویر غیه کشیدن
بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بند کشیدن
تصویر بند کشیدن
در بند و زندان گذرانیدن، در زندان به سر بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غم کشیدن
تصویر غم کشیدن
کنایه از غصه خوردن، اندوه خوردن، غم خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بو کشیدن
تصویر بو کشیدن
بوییدن، بو کردن، استشمام
فرهنگ فارسی عمید
(دُ هََشُ دَ)
قبا بستن. (آنندراج). حاضر وآمادۀ کار شدن. رجوع به قبا بستن شود:
گل وقت صبح پردۀ تزویر چاک زد
تا آن نگار چابک رعنا قبا کشید.
ناصرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دِ کَ دَ)
تمام و کامل کشیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). کامل کشیدن کمان. (از تاج العروس). اغراق. رجوع به غرق شود
لغت نامه دهخدا
(لِ بَ زَ دَ)
سخن شنیدن اعم از آنکه خوش باشد یا ناخوش. (آنندراج). تحمل سخن کردن:
گدای من سخن تلخ میفروش کشید
خوش آنکه منت می چون سبو بدوش کشید.
مفید بلخی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
خون از موضعی خارج کردن، اشک خونین از غم ریختن:
سیاووش لشکر بجیحون کشید
بمژگان همی از جگر خون کشید.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(نُ)
تکه و بند ازار را در نیفۀ شلوار و جز آن جای دادن.
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ کَ دَ)
در تداول عوام، صوتی خاص از گلو بیرون کردن، مانند آواز اکراد و الوار در اول حمله به دشمن، و مانند آواز زنان در عروسی. آواز درآوردن زنان برای استمداد. رجوع به غیو و غیه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
انتقام کشیدن. خونخواهی کردن. طلب خون کردن:
گر این کینه از ایرج آمد پدید
منوچهرسرتاسر آن کین کشید.
فردوسی.
قصد اطراف مملکت را دارند که کین پدران را از مسلمانان بکشند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 378).
به زودی کشد بخت از آن خفته کین
چو بیداری او را بود در کمین.
اسدی.
واکنون که چون شناختمش زین پس
برگردم و از او بکشم کین.
ناصرخسرو.
فرزند توایم ای فلک ای مادر بی مهر
ای مادر ما چون که همی کین کشی از ما؟
ناصرخسرو.
بدین سنت کجا نوح پیمبر
به طوفان کین کشید از اهل کفران.
ناصرخسرو.
چرخ را جمشید وافریدون نماند
کز من مسکین کشد کین ای دریغ.
خاقانی.
بپرسیدند کز طفلان خوری خار
ز پیران کین کشی چون باشداین کار؟
نظامی.
غایبی مندیش از نقصانشان
کو کشد کین ازبرای جانشان.
مولوی.
زین سان که بکشتی به شکرخنده جهانی
خواهم که به دندان کشم از لعل تو کینها.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ گِ رِ تَ)
دور از وطن بودن. غربت دیدن. غربت کردن. رجوع به غربت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از آب کشیدن
تصویر آب کشیدن
حمل آب از جائی به جائی، بیرون آوردن آب با دلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غم کشیدن
تصویر غم کشیدن
کشیدن غم و اندوه تحمل غم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بو کشیدن
تصویر بو کشیدن
از دور استشمام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کین کشیدن
تصویر کین کشیدن
انتقام کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیه کشیدن
تصویر غیه کشیدن
آواز بلند برآوردن در عزا و عروسی و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غله کشیدن
تصویر غله کشیدن
حمل کردن غله از جایی به جایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرق کشیدن
تصویر غرق کشیدن
تمام و کامل کشیدن کمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غصه کشیدن
تصویر غصه کشیدن
غصه خوردن رنج کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غربت کشیدن
تصویر غربت کشیدن
به غربت رفتن جلای وطن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غذا کشیدن
تصویر غذا کشیدن
خورش کشیدن غذا را از دیگ در ظرفها ریختن طعام کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جان کشیدن
تصویر جان کشیدن
کشتن بیرون آوردن جان، عذاب دادن معذب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب کشیدن
تصویر آب کشیدن
((کَ یا کِ دَ))
کشیدن آب از چاه، شستن جامه در آب تا کف ناشی از صابون از بین برود، تطهیر شرعی، چرکین شدن زخم در اثر آب آلوده
فرهنگ فارسی معین
زندانی شدن، در زندان ماندن، محبوس بودن، اسیر بودن، بندی شدن
متضاد: آزاد شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از آب کشیدن
تصویر آب کشیدن
Drain
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آب کشیدن
تصویر آب کشیدن
сливать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آب کشیدن
تصویر آب کشیدن
abfließen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آب کشیدن
تصویر آب کشیدن
сливати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آب کشیدن
تصویر آب کشیدن
odprowadzać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آب کشیدن
تصویر آب کشیدن
排水
دیکشنری فارسی به چینی